کمیل جون متولد 1385/12/1   و کیان جون  متولد 91/2/11 کمیل جون متولد 1385/12/1 و کیان جون متولد 91/2/11 ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

كميل و كيان

بدون عنوان

سلام به همگی من خاله هستم ولی به دلایل شکلات سایت بانام کاربری مامانی اومدم بگم 4 روز دیگه تولد حسنا جونم باز یه چند روزی نیستم بخاطر تولد حسناجون میریم سمت چابهار جالب اینه تولد حسنا و بابایی و دایی مهدی و دایی محمد باهم تو یه روزه  امکان داره فردا بریم قول میدم زود برگردم دوباره بیام پیش همتون همتونو دوست دارم فعلا بابای بابای مهربون حسنا و حسنا خانوم هرچند واسه تولدتون میام ولی بازم  تولدتون پیشاپیش مبارک حسنا جوووووووونم خاله عاشقته اینم حسنا گلم با بابای مهربونش تولدشون پیشاپیش مبارک دایی مهدی و دایی محمد تولدتون پیشاپیش مبارک ...
25 شهريور 1392

عکسهای درهم ریخته ی مسافرت

ساعت 5صبح حرکت کردیم طرف مشهد ساعت حدودا 7صبح بود که بیرجند رسیدیم اینم فلکه ورودی شهر که من خیلی خوشم اومد حالت یه دسته گل بود بعدش حرکت کردیم رفتیم صبحانه رو شوسف خوردیم خاله که همش خواب بود قاین که رسیدیم از خواب بیدارش کردیم که ناهار بخوریم بعد از خوردن ناهار بابابزرگ و اقاجون استراحت کردن ماهم رفتیم یه دوری زدیم و خاله عکس میگرفت شماهم که خوشحال بودی نمیذاشتی عکس بگیره وسط این زمین پارک بود دور تادروش سبزه کاری بود اینجاهم پارکی بود قاین موقع برگشتن از مشهد که واستاده بودیم واسه صبحانه اینجام تق تقی دستت بود گریه میکردی که حتما باید بشینی اینجام سرسره دیدی میخواستی بری با...
24 شهريور 1392

دلیل غیبتم

سلام به همه دوستای خوبم که تو این مدت تنهامون نذاشتن من شرمنده ی همتون هستم من وقتم ازاده وقتی نمیام نت یا شارژش تموم میشه یا مسافرت اخه تا زنگ نزنیم وصل نمیشه خیلی دلم واستون تنگ شده بود یه مدت نبودم اول جمعه هشتم شهریور که کیان اومد  خواستم بیام نت اینترنت شارژش تموم شده بود بعدشم که رفتیم یه مسافرت کوچولو به مشهد که همین الان رسیدم اول اومدم پیشتون دوربین دست مامان کمیل جامونده ایشا..بیاد یه پست از مسافرت میذارم بازم شرمنده همتون که مارو تنها نذاشتید هستم همتونو دوست دارم  خیلی خستم یه چند ساعت استراحت کنم میام پیشتون ...
20 شهريور 1392

رانندگی شازده کوچولو

خاله از این عکست خیلی خوشش اومد اخه همیشه تو دستت باید یه چیزی باششششه   واست شده یه عادت.اینجام   یه تیکه نون برداشتی دستت پره واسه همین با پاهای کوچولو رانندگی میکردی   بعد دیدی میخوام عکس بگیرم پاهات و برداشتی اینم یه نمونه دیگه از شیرین کاری هات خاله قربونت بره عزیز دلم دلم واست کوچولو شده همش چند ساعت دیگه مونده بیایی پیشم و خیلی خوشحالم ...
8 شهريور 1392

بدون عنوان

سلام به همگی من اومدم کلی دلم واسه همتون تنگ شده بود همین الان رسیدم تا لباسامو عوض کردم اومدم نت الانم باید خونه هارو مرتب کنم خودتون که میدونید وقتی خونه رو دست دوتا پسر بسپرید چی میشه خیلی به هم ریختس مرتب کنم که فردا کیانم میاد پیشم  ساعت 4 هم باید برم مجلس ختم بعد دوباره میام پیشتون همتونو دوست دارم فعلا       ...
7 شهريور 1392

عاقبت هنرهای پدر مهربان

انگارهنرنمایی این پدر تمامی ندارد دیروز رفته بودم توی اتاق دیدم کیان با آرامش تمام رفته سراغ باباش که موهاشو کوتاه کنه برای خودم هم جالب بود سرشو می برد کنار ماشین برقی و می گفت ای ای ای یعنی موهای منم کوتاه کن روز قبل اصلا نمی ذاشت کلی گریه کرد این دفعه من باید گریه می کردم اخه خیلی زشت شده بود کلی حرص خوردم و اینم عاقبت این هنرنمایی ببین به چه روزی در اومده اخه من نمی دونم این موها چه ضرری به باباها می رسونن که همش به فکر کوتاه کردن که چه عرض کنم خرابکارین از بس حرص خوردم نخواستم اون موقع ازش عکس بگیرم اما بعدش گرفتم اینم عکساش البته اینجا من نشته بودم که با کمال قلدری و جیغ...
5 شهريور 1392

واسه خوشگلم کیــــــــــــــــــــــــــــان

هوراااااااااااااااااااااااا فقط 15روز دیگه مونده که کیانم بیاد پیشم..وای که خدا میدونه دلم چقد واسش تنگ شده دلم  تنگ شده ................ واسه لبخندت واسه خنده هات واسه اون خنده هایی که از ته دلت میزدی واسه گریه هات واسه لوس  کردنت ................................ خلاصه دلم خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی تنگ شده اخه خیلی شیرین شدی وقتی فشارت میدم و چیزی نمیتونی بگی میگی اته بیشتر عاشقت میشم خاله فدای اون زبون شیرینت بشه الهی   وقتی اسمتو بلند صدامیزنم میگم کــیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان فک میکن...
4 شهريور 1392

گچ گرفتن پای مامان

دیروز می خواستم بریم بیرون که کیان شروع به نق زدن کرد و گفت منو بغل کن بغلش کردم و می خواستم از پله جلوی خونه بیام پایین تا پامو گذاشتم پایین پام پیچ خورد و به شدت درد گرفت با این حال سوار ماشین شدیم و رفتیم هر وقت درد پام شدید می شد از پای چپ برای گاز دادن استفاده می کردم خونه که بر گشتم دردش شدید تر شد  ولی چون تو شهر ما دکترارتوپد نیست باید تاغروب صبر می کردم  دردش خیلی شدید شده بود اقام اداره بود  و نمی تونست بیاد آقام ساعت چهار از اداره اومد و پلمو ماساز داد و کلی پماد  زد  ولی دردش بیشتر شد تا اینکه دیگه نتونستم طاقت بیارم به هر زحمتی بود خودمو رسوندم به ماشین و رفتیم چابهار بچه ها رو گذاشتم خونه ع...
4 شهريور 1392